دوق

معنی کلمه دوق در لغت نامه دهخدا

دوق. [ دَ / دو ] ( ع مص ) دواقة. ( ناظم الاطباء ). گول شدن. ( منتهی الارب ). احمق شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || لاغر گردیدن اشتران. || ناگوارد شدن فصیل از شیر تا آنکه برگردد از مادر. || چشیدن طعام را. ( منتهی الارب ). آزمودن. ( تاج المصادر بیهقی ). || سرباز زدن گوسپنداز علف از ناگواری و بیمار گردیدن. ( منتهی الارب ).
دوق. ( ع اِ ) به معنی شیر بسیار است و شاید معرب دوغ فارسی باشد. ( از المعرب جوالیقی ص 155 ). رجوع به الالفاظ الفارسیة المعربه ادی شیر و دوغ شود.

معنی کلمه دوق در فرهنگ فارسی

به معنی شیر بسیار است و شاید معرب دوغ فارسی باشد .

جملاتی از کاربرد کلمه دوق

همیشه با می و شاهد حریفم چو عهد توبه بشکستم زهی دوق
از نظر تاریخی این روستا دارای تاریخی نزدیک به ۱۷۰۰ سال می‌باشد که قبرستان روستا بیانگر این امر می‌باشد[نیازمند منبع] متاسفانه این روستا و روستای دیگری به نام دوق (که ساکنین آن بنا به نوع دفن مردگان زرتشتی بوده‌اند) مورد هجوم غارتگران اشیای تاریخی قرار گرفته‌اند.[نیازمند منبع]
گر آگهی ز دوق طلب تشنه لب بمیر گیرم که جمله دوست شوی در طلب بمیر