دوغه

معنی کلمه دوغه در لغت نامه دهخدا

( دوغة ) دوغة. [ دَ غ َ ] ( ع اِ ) بیماری عام و شدت آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || وبا. ( ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) سردی. || گولی. || رعونت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
دوغه. [غ َ / غ ِ ] ( اِ ) دوغینه. صافی که بدان روغن و یا مسکه را صاف کنند. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). || جرم روغن و یا مسکه ذوب شده. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه دوغه در فرهنگ عمید

مایعی که پس از گرفتن مسکه از خامه در ظرف باقی می ماند.

جملاتی از کاربرد کلمه دوغه

در سال ۱۹۶۲ پس از اقامت سرور بن فروان، یکی از پیروان شیخ احمد الجابر الصباح، در نزدیکی مسجد ابوشیتان در روستا دوغه، نام این روستا عوض شده و فروانیه نامیده شد.