دوشنده

معنی کلمه دوشنده در لغت نامه دهخدا

دوشنده.[ ش َ دَ / دِ ] ( نف ) کسی که می دوشد. ( ناظم الاطباء ).کسی که شیر بدوشد. ( آنندراج ): هاشم ؛ دوشنده شیر. استهذاف ؛ کمی کردن دوشنده. ( منتهی الارب ) :
بز و اشتر و میش را این چنین
به دوشندگان داده بد پاکدین.فردوسی.رجوع به دوشیدن شود. || چوپان و گله بان. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه دوشنده در فرهنگ عمید

کسی که شیر می دوشد.

معنی کلمه دوشنده در فرهنگ فارسی

کسی که می دوشد .

جملاتی از کاربرد کلمه دوشنده

در نـهج البلاغه از على (عليه السلام ) چنين آمده است : لتعطفن الدنيا علينا بعد شماسهاعظف الضروس على ولدها و تلى عقيب ذلك و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض...: (دنـيـا پـس از چـمـوشـى و سركشى - همچون شترى كه از دادن شير به دوشنده اش ‍خـوددارى مـى كـنـد و بـراى بـچـه اش نـگه مى دارد - به ما روى مى آورد... سپس آيه (ونريد ان نمن ) را تلاوت فرمود.
ديگر اينكه در اينجا كلمه تضرع بكار برده شده ، كه دراصل به معنى ورود شير به پستان و خضوع و تسليم آن در برابر دوشنده است ، سپسبه معنى تسليم آميخته با تواضع و خضوع آمده است ! يعنى اين حوادث دردناك را بخاطرآن ايجاد مى كرديم ، كه آنها از مركب غرور و سركشى و خود خواهى فرود آيند، و دربرابر حق تسليم شوند.
تـضـرع چـنـانـكـه پـيـش از ايـن هـم گفته ايم در اصل از ماده (ضرع ) به معنى پستانگـرفـتـه شـده و (تـضرع ) دوشنده است ، سپس به معنى تسليم آميخته با تواضع وخضوع آمده است .