دوست مرد

معنی کلمه دوست مرد در لغت نامه دهخدا

دوست مرد. [ م َ ] ( اِ مرکب ) مرد که دوست باشد شخص را. ( یادداشت مؤلف ). دوستدار. دوست. محب و رفیق :
چو دانا ترا دشمن جان بود
به از دوست مردی که نادان بود.فردوسی.

معنی کلمه دوست مرد در فرهنگ فارسی

مرد که دوست باشد شخص را .

جملاتی از کاربرد کلمه دوست مرد

فدائیان ره عشق دوست مرد رهند چه جان دهند به جانان ز بند تن برهند
شخصیت اصلی این رمان مرد ژاپنی بدون نام ۳۰ ساله‌ای است که در تعقیب یک گوسفند وحشی که در جسم انسان‌ها حلول می‌کند، از توکیو به هوکایدو سفر می‌کند. دوست مرد برای او عکسی از یک سری گوسفند در چمنزار می‌فرستد و مرد نیز در روزنامه این عکس را استفاده می‌کند و بعد افرادی به سراغ او آمده و او را مجبور می‌کنند که گوسفند را برای آنها پیدا کند.
عنوان‌هایی همچون: شوهر، شریک زندگی و نسبت‌های دیگر ازدواجی در این تعریف نمی‌گنجند. عنوان «دوست‌پسر» در بعضی فرهنگ‌ها به دوست مرد یا پسر که رابطه جنسی و عاشقانه ندارند نیز گفته می‌شود. افزون بر این، همجنس‌گرایان مرد نیز به شریک عشقی خود، دوست‌پسر می‌گویند.
چون دانا ترا دشمنِ جان بود به از دوست مردی که نادان بود
حظ نفس خود مجو در راه دوست مرد خودبین کی شود آگاه دوست
چو دانا تو را دشمن جان بود به از دوست مردی که نادان بود