دوالین

معنی کلمه دوالین در لغت نامه دهخدا

دوالین. [ دَ ] ( ص نسبی ) از دوال. تسمه ای چرمی. دوالی : عمید خراسان می آمد و ساختی دوالین بر اسب افکنده بود و قبایی و ردایی پوشیده. ( اسرار التوحید چ صفا ص 97 ).
نردبان پایه دوالین بود
کز پی آن بلندبالین بود.نظامی.

جملاتی از کاربرد کلمه دوالین

نردبان پایه دوالین بود کز پی آن بلند بالین بود
اگرچه که آنان در کوهستان آبی در آرامش بودند امّا سرانجام میل به تنهاکوه و پادشاهی غصب‌شده‌شان بر تراین چیره شد و او در سال ۲۸۴۱ د.س. به همراه بالین، دوالین و جمعی از یاران راهی تنهاکوه شدند.
او برادر کوچک‌تری به‌نام دوالین داشت. هر دوشان در میان یاران تورین سپربلوطی بودند.