ده دل
معنی کلمه ده دل در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه ده دل
مرا یکدل همیشه دوستدارست نه چون تو ده دل زنهار خوارست
به من ده دلآرام دخترت را به من تازه کن نام و افسرت را
تهی از ده دلان پهلو کنی به به یاران دورو یک رو کنی به
دل ندهد و جان ستاند ایام زین ده دل و جانستان مرا بس
سلطان غمت دست چو بگشاد به بیداد عقلم که رئیس ده دل بود ز ده شد
تو هم لشکر خویش را ساز ده دل سرکشان را همه باز ده
لاله و سوسن اندرین سخنند ده دل و صد زبان چو توش و هزار
خاقانی عمر گم شد، آوازش ده دل هم به شکست میرود، سازش ده
غنچه بر نقش دهان تو به ده دل نگران گل سیراب ز روی تو به صد روی خجل
از بس که کنی ده دلی و ده رایی ده بند ببندی و یکی نگشایی