دلانی

معنی کلمه دلانی در لغت نامه دهخدا

دلانی. [ دِل ْ لا ] ( ص نسبی ) منسوب به دلان که نام اجدادی است. ( از الانساب سمعانی ).

جملاتی از کاربرد کلمه دلانی

تو که از شیشه دلانی حذر از سختی کن که بود رطل گران، کوه و کمر مجنون را
هر کو نمی شود متصور نفوس را غمگین زوال زنده دلانی که با تو اند
ممکن نمی شود که توان کرد شرح داد وصف جلال زنده دلانی که با تو اند
بتو مدهوشم و حیران، به چه وصفت کنم، ای جان؟ مگر این وصف که گویم که: شه زنده دلانی
گرچه طبیب خسته دلانی چه فایده مردیم ما ز درد دوایی نمی کنی
هر زنده دل که نام تو بشنید زنده شد سلطان شهر زنده دلانی چه گویمت؟
هجران بسوخت ما را در غیبت شما طوبی وصال زنده دلانی که با تو اند
پیوسته در مقابل چشمی برون نه ای هیچ از خیال زنده دلانی که با تو اند
تو مسیحای همه خسته دلانی لیکن کشتن عاشق سودا زده آئین داری
وای بر ساده دلانی که ز دریا چو حباب از پی کسب هوا خانه جدا ساخته اند