دل نازک

معنی کلمه دل نازک در لغت نامه دهخدا

دل نازک. [ دِ زُ ] ( ص مرکب ) نازکدل. که زود رنجد. که زود غمگین شود. که زود گرید. که زود ملول شود. که زود اندوهمند گردد. رقیق القلب. لین الفؤاد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). سریعالتأثر. زودرنج.

معنی کلمه دل نازک در فرهنگ فارسی

نازکدل . که زود رنجد .

جملاتی از کاربرد کلمه دل نازک

چون جام تنک بود دل نازک جامی کز سنگ ستم سیمبرانش بشکستند
نی نی که من او را دلکی نازک دیدم از بهر مرا بر دل نازک ننهد بار
زیر لب هرچه صراحی به قدح می گوید در دل نازک از جمله فرو می آید
گر شود نقش نگین دل نازک چه عجب سکه نام تو بر روی درم سبز شود
یکی داستانست پر آب چشم دل نازک از رستم آید بخشم
چرا بار دل نازک کنم ناز طبیبان را؟ که آن لعل مسیحا دم مرا بیمار نگذارد
برنمی آید دل نازک به استیلای عشق شیشه را پاس از می پر زور باید داشتن
تاب سخن تلخ ندارد دل نازک این آینه از آب گهر زنگ برآرد
به داغ ذره دل نازک که خواهد سوخت؟ چنین که لاله خورشید داغدار خودست
این دل نازک ما با دل سنگین بتان شیشه‌ای هست که بر صخرهٔ صمّا زده‌ایم