دشمن کشی

معنی کلمه دشمن کشی در لغت نامه دهخدا

دشمن کشی. [ دُ م َ ک ُ ] ( حامص مرکب ) عمل کشتن دشمن. خصم کشی. عدو کشی. قتل عدو :
که بود از پدر دوست انگیزتر
به دشمن کشی تیغ او تیزتر.نظامی.

معنی کلمه دشمن کشی در فرهنگ فارسی

عمل کشتن دشمن .

جملاتی از کاربرد کلمه دشمن کشی

بگفت این و برزد یل بیقرین به دشمن کشی رزم را آستین
پیشه تو مردمی و مردی رادی کار تو دشمن کشی و دوست نوازی
که بود از پدر دوست انگیزتر به دشمن کشی تیغ او تیزتر
به دشمن کشی تاخت برناکسان زتیغ آتش افروخت برآن خسان
کیمن کرده مختار در کشتنم ز دشمن کشی ها مرادش منم
ابراهیم مارستانی گوید کینه بکش از حرص خویش بقناعت چنانک از دشمن کشی بقصاص.
به نیکی تو این نام دادی مرا به دشمن کشی کام دادی مرا