دشمن روی

معنی کلمه دشمن روی در لغت نامه دهخدا

دشمن روی. [ دُ م َ ] ( ص مرکب ) بصورت دشمن. خصم گونه. بغیض. ( از منتهی الارب ). دشمن رو :
روی درکش ز دهر دشمن روی
پشت برکن به چرخ کافرخوی.خاقانی.چند از این یوسفان گرگ صفت
چند از این دوستان دشمن روی.خاقانی.هنگام سخن مکن قیاسم
زآن دشمن روی نامسلمان.خاقانی.بغاضة؛ دشمن روی شدن. سَمحوج ؛ درازبالای دشمن روی. عَبْجة؛ دشمن روی فرومایه که هر چه گوید یاد ندارد و باک و پاس آن نکند. عَبَکة؛ درمانده دشمن روی. ( از منتهی الارب ).

معنی کلمه دشمن روی در فرهنگ فارسی

بصورت دشمن . خصم گونه .، ( دشمن رو ی ) ( صفت ) بصورت دشمن خصم گونه : [[ تو روا داری خداوند سنی که مرا مبغوض و دشمن رو کنی ? ]] ( مثنوی )

جملاتی از کاربرد کلمه دشمن روی

شد آخر [از] نسیم لطف یزدان چو آتش خیل دشمن روی گردان
چون بخواهد دل سلام آن یکی همچون عروس مر زفاف صحبت داماد دشمن روی را
چند ازین یوسفان گرگ صفت چند ازین دوستان دشمن روی
به عشق کیسه گشای و امیدِ خامْ طمع به هجر دشمن روی و به وصل خوش دیدار
گر اشارت بود از دوست چه باک از دشمن روی در کعبه بود خوف بیابانم نیست
ز دشمن روی می کردند پنهان پیش ازین مردم شوند اکنون ز وحشت دوستان از دوستان پنهان
کی تواند روی او بی عشق دشمن روی دید دوست روی عشق باید تا ببیند روی دوست
صبر و جودش به رغم مردم کوی روز و شب دوستدار دشمن روی
نزاریا اگرت سر چو دل بخواهد رفت برایِ دوست مگردان ز تیغِ دشمن روی
ای عشق، تو ما را به جهان می‌ارزی دشمن رویی و دوستی می‌ورزی