دستان سام

معنی کلمه دستان سام در لغت نامه دهخدا

دستان سام. [ دَ ن ِ ] ( اِخ ) دستان زند. دستان پسر سام ، چه دستان لقب زال پدر رستم بوده است :
تو پور گو پیلتن رستمی
ز دستان سامی و از نیرمی.فردوسی.ببیند یکی روی دستان سام
که بد پرورانیده اندر کنام.فردوسی.- پور دستان سام ؛ پسر زال یعنی رستم :
کدام است کاین را ندانم بنام
یکی گفت این پور دستان سام.فردوسی.

معنی کلمه دستان سام در فرهنگ فارسی

دستان زند دستان پسر سام

جملاتی از کاربرد کلمه دستان سام

مرا گفت دستان سام سوار ز نیرنگ تو در بر شهریار
که چون نامور پور دستان سام بدین چاره آری سرش را به دام
زواره فرامرز و دستان سام کسی را ز خویشان که دارند نام
پرستنده شد سوی دستان سام که شد ساخته کار بگذار گام
چو رستم چنین دید و دستان سام کشیدند شمشیر کین از نیام
چگونه رها گشت آن نامدار کجا بود دستان سام سوار
تو ای پیر بیدار دستان سام مرا دیو گویی که بنهاد دام
چو آمد به دستان سام آگهی که مهراب آمد بدین فرهی
سر انجمن پور دستان سام که سیمرغ رستمش کرد است نام
که از تخم دستان سام سوار نباشد مگر پهلو نامدار