جملاتی از کاربرد کلمه دستان ساز
مطرب عشاق دستان ساز کن از تار عشق گو بهل در کار ما چندان که دستان میکنند
تو هم ای مرغ دل بر گل بخوان از عشق دستانی که دستان ساز شد هر بلبلی بر طرف بستانی
شش هزار اوستاد دستان ساز مطرب و پای کوب و لعبت باز
بلبل آوائی که دستان ساز بزم انجمست در سماع آمد ببانگ نغمه و آوای من
عشق از نو باز دستان ساز کرد مرغ سوی آشیان پرواز کرد
جهان شوخی است دستان ساز و دلها گرم دستانش یکی زی خویشتن باز آی و بستان دل ز دستانش
نغمه ی مرغان عرشی می کند چرخ استماع از صریر کلّک دستان ساز معنی گسترم