دست کشت

معنی کلمه دست کشت در لغت نامه دهخدا

دست کشت. [ دَ ک ِ ] ( ن مف مرکب ) دست کشته. دست کاشته. که با دست کاشته باشند. که خودرو نباشد :
من آن دانه دست کشت کمالم
کزاین عمرسای آسیا میگریزم.خاقانی.بری خوردمی آخر از دست کشت
اگرنه ز مومی رطب کردمی.خاقانی.از دست کشت صلب ملک در زمین ملک
آرد درخت تازه بهار حیات بار.خاقانی.

معنی کلمه دست کشت در فرهنگ فارسی

( صفت ) درخت یا نهالی که به دست کاشته شود .

جملاتی از کاربرد کلمه دست کشت

سرزمین ایران به شکل کلی، کوهستانی و نیمه‌خشک است و میانگین بلندی آن، بیش از ۱۲۰۰ متر از سطح دریا است. بیش از نیمی از مساحت ایران را بلندی و کوه‌های این کشور، یک‌چهارم آن را دشت‌های آن و کمتر از یک‌چهارم دیگر آن را زمین‌های در دست کشت، می‌سازند. پست‌ترین نقطهٔ درونی با بلندی ۵۶ متر در چاله لوت و بلندترین نقطه، دماوند با ۵۶۱۰ متر بلندی است که در میان رشته‌کوه البرز قرار دارد. در کنارهٔ جنوبی دریای خزر، بلندی زمین ۲۸ متر پایین‌تر از سطح دریای آزاد است.
و آن کس که دست کشت ولای عدوی تست همچون سر عدوی تو پامال دار باد
زمین دل مرد را در سرشت بود از حکیم ازل دست کشت
در میان لجّة غم داشت رهی چون کف دست کشتی ما خطر آن بود که در ساحل داشت
بمن ده که از دست کشتی شکن خرابی کنم در خرابات تن
بری‌خوردمی آخر از دست کشت اگرنه ز مومی رطب کردمی
من آن دانهٔ دست کشت کمالم کزین عمرسای آسیا می‌گریزم