دست پرورد

معنی کلمه دست پرورد در لغت نامه دهخدا

دست پرورد. [ دَ پ َرْ وَ ] ( ن مف مرکب ) دست پرورده. دست پرور. که با دست پرورده باشد. آنکه تحت نظر کسی تربیت شده باشد. مُرَبّی ̍ :
مسوز از پی دست پرورد خویش
بنه دست بر سوزش درد خویش.نظامی.خاصه خوبی و آشنانظری
دست پرورد رایض هنری.نظامی.به غلامان دست پروردم
بکرشمه اشارتی کردم.نظامی.طفل اشکم دست پرورد نسیم صبح نیست
داغ دارد باغبان را لاله خودروی من.طالب آملی ( از آنندراج ).گرچه از دستت کسی را نیست رنگی از رضا
نیست یک گل در چمن کو دست پرورد تو نیست.اسیر ( از آنندراج ).

معنی کلمه دست پرورد در فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه تحت تربیت دیگری قرار گرفته باشد مربی .
دست پرورده که با دست پرورده باشد

جملاتی از کاربرد کلمه دست پرورد

چها گل می کند در عشقبازی بهارش دست پرورد خزان است
دست پرورد بلا را ز بلا باکی نیست رعشه بحر به سرپنجه مرجان چه کند؟
نبود، به جز از علی کسی مرد خدا باشد او شیر دست پرورد خدا
گهر کو دست پرورد صدف بود بدان دندان کیش لاف شرف بود
اشک چشم شبنمم در حسرت روی گلم دست پرورد فغانم خانه زاد بلبلم
هر کجا روز تیره‌ای بینی دست پرورد روزگار من است
سرو بالا و عبهر نظرش دست پرورد و خانه رسته اوست
بدو گفت کای دست پرورد من ببین اشگ سرخ و رخ زرد من
دست پرورد توام ای عشق، پاس من بدار هرکه بیند از تو می‌داند بد و خوب مرا
خاصه خوبی و آشنا نظری دست پرورد رایض هنری