دست قلم

معنی کلمه دست قلم در لغت نامه دهخدا

دست قلم. [ دَ ت ِ ق َ ل َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دست کاتب. نویسنده :
اگرچه چنگ نوازان لطیف دست بوند
فدای دست قلم باد دست چنگ نواز.رودکی.
دست قلم. [ دَ ق َ ل َ] ( ص مرکب ) مقطوع الید، یعنی دست بریده. ( آنندراج ).
دست قلم. [ دَ ق َ ل َ ] ( ص مرکب ) کتابت کننده و نویسنده. ( از ناظم الاطباء ).

معنی کلمه دست قلم در فرهنگ فارسی

مقطوع الید یعنی دست بریده

جملاتی از کاربرد کلمه دست قلم

نویسنده بنهاد بر نامه دست قلم پای بگشاد و لب را ببست
قطع خود کرده‌ام از خیر و شرم هیچ مپرس خط کشد بر عمل خود چو شود دست قلم
شوند موی بر اندامهای من همه دست قلم شود بجهان در هر آنچه هست اشجار