دست فرسود

معنی کلمه دست فرسود در لغت نامه دهخدا

دست فرسود. [ دَ ف َ ] ( ن مف مرکب ) دست فرسوده. فرسوده شده با دست. ( ناظم الاطباء ). استعمال شده :
دست فرسود حل و عقد تو باد
هرچه در کلک دهر مقدور است.انوری.|| دست خورده. کالای مستعمل و تباه شده. ( آنندراج ). و رجوع به دست خورده در ردیف خود شود.

معنی کلمه دست فرسود در فرهنگ فارسی

دست فرسوده . فرسوده شده با دست

جملاتی از کاربرد کلمه دست فرسود

هوای نفس و طبعت خار در جیب و بغل ریزد گل این شاخساران، دست فرسود خزان بینی
دست فرسود جود تو شده گیر تر و خشک جهان جان‌فرسای
برفق آرند از ایشان بی سود نیاز آید از ایشان دست فرسود
دست فرسود حل و عقد تو باد هرچه در ملک دهر مقدورست
حسن ذاتی بی نیاز از صنعت مشاطه است زلف جوهر دست فرسود نسیم و شانه نیست
زلیخا را چو پیری ناتوان کرد گلش را دست فرسود خزان کرد
آن طرفه، که تیغ هر قدر سود؛ مویی نزد و دو دست فرسود
حسن ذاتی فارغ است از صنعت مشاطگان زلف جوهر دست فرسود نسیم و شانه نیست
چون حیا پرده‌نشین شو که گل خوبی را دست فرسود نگاه همه کس نتوان کرد
دست فرسود جود تو شده گیر حشو گردون دون و عالم لوم