درهم کردن

معنی کلمه درهم کردن در لغت نامه دهخدا

درهم کردن. [ دَ هََ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) مختلط کردن. آمیختن. ممزوج نمودن. ( ناظم الاطباء ). مخلوط کردن. ممزوج کردن. خلط کردن. مزج کردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || پریشان کردن. آشفته خاطر ساختن : از من دستوری بایست به آمدن و اگر دادمی آنگاه بیامدی که روا نیست مردمان را از حالت خویش درهم کردن. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 525 ). || فروگذاشتن. بستن و کنار گذاشتن. درهم پیچیدن و به یکسو نهادن :
دهد نغمه ای ناله زار را
که ناهید درهم کند تار را.ظهوری ( از آنندراج ).گاه گاهی کز هجوم عیش یاد غم کنم
گریه را شاداب سازم خنده را درهم کنم.طالب آملی ( از آنندراج ).تلحیج ، لَحْوَجَة؛ درهم کردن و آمیختن خبری را و آشکار کردن خلاف آنچه در دل است. ( از منتهی الارب ).

معنی کلمه درهم کردن در فرهنگ فارسی

مختلط کردن آمیختن

جملاتی از کاربرد کلمه درهم کردن

تأیید «رمز عبور» معمولاً وابسته به هش‌های رمزنگاری است. ذخیره کردن همه رمزهای عبور به شکل «متن پاک یعنی پیام بدون رمز» می‌تواند به اخلال امنیتی گسترده‌ای منجر شود، اگر فایل رمز عبوری افشا شود. یک روش برای کاهش این خطر، تنها ذخیره کردن چکیده هش رمز عبور است. برای به رسمیت شناختن کاربر، رمز عبوری ارائه شده توسط کاربر، به‌صورت درهم درآمده و با هش ذخیره شده مقایسه می‌شود. روش بازیابی رمز عبور زمانی ضرورت دارد که درهم کردن رمز عبور انجام شود. رمزهای عبوری اصلی را نمی‌توان از مقدار هش ذخیره شده مجدداً محاسبه کرد.