معنی کلمه درهم کردن در لغت نامه دهخدا
دهد نغمه ای ناله زار را
که ناهید درهم کند تار را.ظهوری ( از آنندراج ).گاه گاهی کز هجوم عیش یاد غم کنم
گریه را شاداب سازم خنده را درهم کنم.طالب آملی ( از آنندراج ).تلحیج ، لَحْوَجَة؛ درهم کردن و آمیختن خبری را و آشکار کردن خلاف آنچه در دل است. ( از منتهی الارب ).