درخورند

معنی کلمه درخورند در لغت نامه دهخدا

درخورند. [ دَ خوَ / خ ُ رَ ] ( ص مرکب ) سزاوار. شایسته. خورند : خدایی او راست درخورند. ( جهانگشای جوینی ). رجوع به خورند شود.

جملاتی از کاربرد کلمه درخورند

گوید این یک:‌ زن بران‌،‌ مرکب بدار گوید آن یک: درخورند این‌هرچهار
نه بکار دین درند و نه بدنیا درخورند مشتی این تن‌پرور و مردم درو مردارخوار
دو فرخ پرستار نام آورند به خدمت ترا روز و شب درخورند
سخت به هم درخورند، دیده ی بد دور باد عجز فراوان من، ناز فراوان او
گرد سر گردان بود آن دم مار لایق‌اند و درخورند آن هر دو یار
اهل صورت ره به معنی کی برند کی گدایان سلطنت را درخورند