درجن
جملاتی از کاربرد کلمه درجن
یکی دیوانه داری دایماً تو نه بیند درجنون او جز ترا تو
بلالش بدی نام اما بلال زهم نامی اش درجنان پر ملال
ای خرد چون بوی گل دیگر سراغ ما مگیر درجنون سرداد ما را تا چه سر دارد بهار
که ترسم دل مرتضی بشکند حسن (ع) درجنان دست برسر زند