دربنده

معنی کلمه دربنده در لغت نامه دهخدا

دربنده. [ دَ ب َ دِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان ژاوه رود بخش حومه شهرستان سنندج ، واقع در 12هزارگزی جنوب سنندج و 5هزارگزی جنوب باختری حسن آباد، با 130 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

جملاتی از کاربرد کلمه دربنده

در اين آيه استثنايى آمده كه از آن به دست مى آيد كه تحقق يافتن مشيت بنده موقوف برخواست خداى تعالى است ، معلوم مى شود مشيت خداى تعالى در مشيت وعمل بنده اثر دارد، به اين معنا كه اگر خدا بخواهد عملى از بنده سر بزند نخست در اومشيت و خواست ايجاد مى كند، پس مشيت خدا به مشيت عبد تعلق مى گيرد نه به فعل عبد. و به عبارت ديگر مستقلا و بدون واسطه به مشيت عبد تعلق مى گيرد و باواسطه به فعل او تعلق مى گيرد، پس تاءثير مشيت خدا طورى نيست كه مستلزم جبر دربنده بشود، و چنان هم نيست كه بنده در اراده خودمستقل باشد و هر كارى خواست بكند هر چند كه خدا نخواسته باشد. پس فعل بنده اختيارى است ، چون مستند به اختيار و اراده خود او است ، و اما اختيار بنده ، مستندبه اختيار ديگرى نيست ، كه توضيح اين بحث در چند مورد در سابق گذشت .