دراورده

معنی کلمه دراورده در لغت نامه دهخدا

( درآورده ) درآورده. [ دَ وَ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) داخل کرده شده. واردشده. سپوخته. || جای و قرار داده شده : مدثر؛ جامه در سر درآورده. || مدغم. || خارج شده. || پایین آورده. || پی هم شده : مردف ؛ از پی درآورده. || درهم کرده شده : مشبک ؛ انگشتان و آنچه بدان ماند بهم درآورده. ( دهار ). و رجوع به درآوردن شود.

جملاتی از کاربرد کلمه دراورده

الویرا با ندیمه اش زولما در حال درد دل کردن است. همسرش مصطفی بیگ دیگر او را دوست ندارد و به دنبال یک زن جدید است. از آن طرف، مصطفی به کاپیتان علی می‌گوید که از زن خودش و دیگر زنان حرمسرا خسته شده و به دنبال زنی با چهره و خصوصیات جدید است. مصطفی بدین گونه طرح‌ریزی می‌کند که همسر فعلی اش را به عقد یکی از بردگانش دراورده و سپس به کاپیتان علی دستور می‌دهد که یک دختر زیبای ایتالیایی برایش پیدا کند.
سردار همراه با فراگيرى علوم معقول (فلسفه ، حكمت و هيئت ) ومنقول (فقه و اصول ) به زبانهاى زنده جهانى (عربى ، انگليسى ، عبرى و اردو)آشنايى كامل پيدا كرد و با لهجه مخصوص هر زبان قادر به تكلم و محاوره بود وبرخى از تاءليفات خود را به نگارش درآورد و بعضى از كتب خارجى را ترجمه نمود.وى تحقيقاتى درباره زبان عبرى به عمل آورد و برخى از نظرات دانشمند مسيحى عراق(اب انستاس ...) درباره ((فقه اللغة )) را رد كرد. و نيز كتاب((انجيل برنابا)) را از عربى به فارسى دراورده ، و با نسخه انگليسى آن تطبيق داد.وى سروده هايى نيز به زبان اردو و انگليسى دارد.(274)