دحیه

معنی کلمه دحیه در لغت نامه دهخدا

( دحیة ) دحیة. [ دِ ی َ ] ( ع اِ ) سردار لشکر. ( منتهی الارب ).
دحیة. [ دَ ی َ ] ( ع اِ ) بوزنه ماده. ( منتهی الارب ).
دحیة. [ دَ ی َ ] ( اِخ ) نام پسر معاویه بن بکربن هوازن است. ( منتهی الارب ). رجوع به دحوة شود.

معنی کلمه دحیه در فرهنگ فارسی

نام پسر معاویه بن بکر بن هوازن است

جملاتی از کاربرد کلمه دحیه

دحیه بن خلیفه کلبی مأمور ارسال نامه محمد به هرقل پادشاه روم بود. هرقل پس از دریافت نامه به دحیه گفت: اکنون برو نزد ضغاطر و نامه او را به او هم برسان و ببین در این موضوع چه می‌گوید؟ دحیه نزد پاپ اعظم (ضغاطر) رفت و نامه را به وی داد. ضغاطر نامه را خواند و آن گاه به دحیه گفت: «سوگند به خداوند که صاحب تو پیغمبر مرسل است و ما او را به اوصافش می‌شناسیم و او را در کتاب‌های خود می‌یابیم». ضغاطر سپس به کلیسا رفت و گفت: «ای گروه ملت روم همانا از جانب احمد نامه‌ای به ما رسیده و ما را به سوی خداوند دعوت می‌کند و من شهادت می‌دهم که جز ذات مقدس خداوند معبودی مستحق ستایش نیست و محمد فرستاده پروردگار است». در آن هنگام جمعی از شنوندگان به ضغاطر حمله کردند و او را کشتند.
دحیه بن خلیفه کلبی از نزد قیصر روم بازمی‌گشت، چون به سرزمین جُذام رسید افرادی وی را غارت کردند. عده‌ای نیز به راه‌زنان حمله بردند و کالای به غارت رفته را به دحیه پس دادند. دحیه رهسپار مدینه شد و آنچه را پیش آمده بود به محمد گزارش داد. محمد زید بن حارثه را با پانصد نفر بر جُذام فرستاد و دحیه را نیز همراه وی بازگرداند. آنان حمله بردند و کسانی از غارتگران را کشتند و صد زن و کودک و هزار شتر و پنج هزار گوسفند اسیر و به غنیمت گرفتند. سرانجام علی بن ابی‌طالب از طرف محمد مأمور شد و زنان و کودکان و اموالشان را آزاد کرد.
شرفش بهر قال و قیلی را دحیه کردست جبرئیلی را
جهل تو بهر قال و قیلی را دحیه کردست جبرئیلی را
در برخی متون تاریخی سال وفات دحیه ۴۵ ق ذکر شده‌است. به نظر می‌رسد او تا این تاریخ که هم‌زمان با دوران خلافت معاویه است در روستای مزه دمشق زندگی می‌کرده‌است.
گفت ای محمد! آگاهم کن، ساعة کی است؟ گفت سرش را پایین انداخت پس پاسخش را چیزی نداد سپس تکرار کرد، پس چیزی پاسخش نگفت سپس تکرار کرد، پس چیزی پاسخش نگفت و سرش را بلند کرد پس گفت پرسش شونده از آن آگاهتر از پرسنده نیست و اما برای آن نشانه‌هایی است که به آن شناخته می‌شود. هنگامی که دیدی چوپانان در بنیان دست درازی می‌کنند و دیدی پابرهنگان لخت، شاهان زمین هستند و دیدی زن، اربابش را بزاید. پنج چیز است که جز الله نداند (ان الله عنده علم الساعة … ان الله علیم خبیر). سپس گفت قسم به کسی که محمد را به حق، برای هدایت و بشارت، مبعوث کرد، آگاهتر از هیچ کدامتان نبودم و او جبرئیل بود که به صورت دحیه کلبی نازل شد.
کلبه روح القدس قلبی کند قالبش چون دحیه الکلبی کند
جبرئیل از دست او شد خرقه‌دار در لباس دحیه زان گشت آشکار
بنا بر گفته برخی دحیه کلبی در سال۴۸ق و بنا بر نقل دیگر در سال ۶۰ق وفات کرد.
مقبره دحیه پس از مرگش در کنار شهر قدیم دارابگرد قرار دارد. گفتنی است که دحیهٔ کلبی اصالتاً اهل یمن بود و مقبرهٔ او در نزدیکی شهر داراب در استان فارس هنوز وجود دارد. از دحیهٔ کلبی بازماندگانی مانده‌است که در داراب و جهرم زندگی می‌کنند و با همین نام یعنی کلبی شناخته می‌شوند. .
دحیه برادر شیری محمد پیامبر اسلام است که در کودکی از یک دایه شیر خوردند و او را رضیع محمد می‌گویند.