جملاتی از کاربرد کلمه دایما
شمس تبریز که نور دلهاست دایما با گل رعنا خوشکست
صد غلامم دایما همره بدند جملگی از وقت من آگه بدند
گرد کوی تو دایما عاشق پا بجا در سفر چو پرگارست
دایما جان اسیری در جهان از غم عشق رخ او شادباد
گر تو را نیست با غمش کاری دایما من مقیدم، باری
دایما دستان و لاغ افراشتی شاه را او شاد و خندان داشتی
دیده بد فرصئی کور بود دایما عیش کنم لایزال نوش کنم می مدام
میخواست مانی تا کشد نقشی چو خطت دایما با گردش دوران او بر گرد شد پرگارها
باد یکسر سال عمرت دایما نوروز و عید چار فصل دولتت بادا همیشه نوبهار
در فراق گلعذاران داشتی دایم مرا همچو زلف گلعذاران دایما در پیچ و تاب