دایری

معنی کلمه دایری در لغت نامه دهخدا

دایری. [ ی ِ ] ( حامص ) دایر بودن. آبادبودن. معمور بودن. آبادان بودن. آبادانی. معموری.

معنی کلمه دایری در فرهنگ فارسی

دایر بودن

جملاتی از کاربرد کلمه دایری

آن سر دایری که بهر دور ظاهر است چشم بصیرتت بگشا مرتضی علیست
جیجیودن (به ژاپنی: 仁寿殿 じじゅうでん・じんじゅでん)، یکی از ساختمان‌های قصر هی‌آن در دایری هایانکیو بود. به آن چودونو و گودونو نیز می‌گفتند.
در سده‌های پنجم و ششم، قم مرکزی بزرگ برای فقهای شیعه بوده و عدّه‌ای برای تحصیل به این شهر می‌آمدند و مدارس دایری داشت. شیخ عبدالجلیل رازی وضع علمی قم را در قرن ششم شرح داده و می‌گوید: «مدارس دینی قم، دارای وسایل کافی و علما و مدرسان و مفسران می‌باشد و کتابخانه‌هایی پر از کتب فرقه‌های مختلف در آن وجود دارد. مدارسی مانند سعد صلت، اثیر الملک، زین الدین، ظهیرالدین و… پر رونق بودند.»
مدار و مرکز دور دایری توازآن اسیریا بتو کردند انجم و افلاک