داموس

داموس

معنی کلمه داموس در لغت نامه دهخدا

داموس. ( ع اِ ) کازه صیاد. قترة. او ما یستتر به. ج ، دوامیس : و فی غربی المدینةالماردة قنطرة کبیرة ذات قسی ، عالیةالذروة، کثیرةالعدد عریضةالمجاز و قد بنی علی ظهر القسی اقباء تتصل من داخل المدینة الی آخر القنطرة و لایری الماشی بها و فی داخل هذا «الداموس » قناة ماء تصل المدینة، و مشی الناس و الدواب علی تلک الدوامیس. ( الحلل السندسیه ص 89 ج 1 ).
داموس. ( اِخ ) نام بلده ای است بمغرب در بلاد بربر قریب مزغنای. ابوعمران موسی بن سلیمان اللخمی الداموسی از آنجاست وی از قراء است و بر ابی جعفر احمدبن سلیمان الکاتب معروف به ابن الربیع قرائت کرده است. ( معجم البلدان ).

معنی کلمه داموس در فرهنگ فارسی

نان بلده یست بمغرب در بلادبر بر قریب مزغنای

معنی کلمه داموس در دانشنامه عمومی

داموس ( به عربی: الداموس ) یک شهرداری در الجزایر است که در استان تیپازه واقع شده است. داموس ۱۷٬۱۱۱ نفر جمعیت دارد.