داقع

معنی کلمه داقع در لغت نامه دهخدا

داقع. [ ق ِ ] ( ع ص ) آنکه مداق کسب جوید و طلب اندک از معیشت نماید. ( منتهی الارب ). الکئیب المهتم. ( اقرب الموارد ). رجل داقع؛ مردی بادمال. ( مهذب الاسماء ).

جملاتی از کاربرد کلمه داقع

و از عمار ياسر روايت شده گويد: در غزوه ذوالعشيره كه درسال دوم هجرت داقع شد من در ركاب مولايم اميرالمؤ منين عليه السلام بودم و هر دو درپاى درخت خرمايى بخواب رفته بوديم ، رسول خدا(ص ) بر بالين ما آمد و ما را بيداركرد، و به اميرالمؤ منين (ع ) فرمود: (( ((قم يا ابا تراب )) )) بر خيز اى خاكآلوده پس از آن فرمود: خبرى دهم ترا يا على : بدبخت ترين مردم دو كس اند، يكى آنكهناقه صالح را پى كرد، ديگرى آنكه محاسن تو را بخون (سرت ) رنگين نمايد و دستمبارك خود را به سر و روى آن حضرت كشيد(264)