خیره چشمی
معنی کلمه خیره چشمی در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه خیره چشمی
نیکوان را خیره چشمی پرده بیگانگی است محرم خوبان نشد آیینه تا حیران نشد
خیره چشمی چه کنی اختروار همچو خورشید حیایی پیش آر
خیره چشمی است بخورشید جمال تو نظر چکنم مردمک دیده فضول است مرا
ز خیره چشمی من آفتاب میلرزید کنون ز ذره به چشم من آب میگردد
باید به خیره چشمی شبنم بود صبور هر غنچه ای که کرد زبان از دهان برون
ز خیره چشمی حرص دنی مباش ایمن که خلق گرسنه بر چرخ قرص ماه شکست
خیره چشمی بین که پیش عارض گلرنگ او شبنم نادیده، حرف از دفتر گل سرکند
حسن ماند از خیره چشمی های ما زیر نقاب شد در امیدواری بسته از ابرام ما