خویش و پیوند

معنی کلمه خویش و پیوند در لغت نامه دهخدا

خویش و پیوند. [ خوی / خی ش ُ پَی ْ / پِی ْ وَ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) اقوام و نزدیکان. خویش و تبار. افراد خانواده :
همه خویش و پیوند افراسیاب
همه دل پر از کین و سر پرشتاب.فردوسی.

معنی کلمه خویش و پیوند در فرهنگ فارسی

اقوام و نزدیکان خویش و تبار

جملاتی از کاربرد کلمه خویش و پیوند

چون سام به نزد منوچهر رسید پیشتر از فتح گرگساران و مازندران و دلیری‌های او سخن رفت و منوچهر بسیار شاد و خشنود بساط جشن و سور به افتخار سام را مهیا کرد. فردای آن شب وقتی بارگاه منوچهر گشوده شد سپهدار سام نزد شاه شد و منوچهر به او گفت باید به هندوستان شوی و دود از کاخ مهراب برآوری و همه خویش و پیوند ضحاک را از دم تیغ بگذرانی. سام به جنگ مهراب شتافت و خیمه جنگ را در دشت کابل برافراشت، امّا زال را که خبر شد گفت سام مگر نخست از روی نعش من بگذرد تا کابل را آتش زند. سام در فشار مضاعف قرار گرفت از یک طرف فرمان منوچهر و از سوی دیگر سرسختی فرزندش زال.
بدو گفت کای نیک فرزند من گرامیتر از خویش و پیوند من
ببازی نیست اسرار خداوند که با شیطان بگیری خویش و پیوند
میان همه خویش و پیوند او کشیدی به خواری کمربند او