خوش گذراندن

معنی کلمه خوش گذراندن در لغت نامه دهخدا

خوش گذراندن. [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ ذَ دَ ] ( مص مرکب ) تفرج کردن. گشت و گذار کردن. به عیش و عشرت و راحت و بدون مرارت و زحمت زندگی کردن. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه خوش گذراندن در فرهنگ فارسی

تفرج کردن گشت و گذار کردن

جملاتی از کاربرد کلمه خوش گذراندن

در مورد گروهی از دوستان از دانشگاه هاروارد هست که در دوره‌ی جدیدی از زندگی خود قرار دارند، این دانشجویان پا به سن گذاشته تلاش می‌کنند تا در لحظاتی شاد، نوستالژی را با دوستان قدیمی و عشق‌های قدیمی خود سپری کنند و اوقات خوش و متعادلی بین بزرگسالی و خوش گذراندن در این دوره تجربه کنند.
جامعه‌شناسان، اوقات فراغت را به دو دسته اصلی تفریح فعالانه و منفعلانه تقسیم می‌کنند. این تقسیم‌بندی را می‌توان در مورد تفریح‌ها هم به کار برد. در تفریح فعال برای خوش گذراندن انرژی جسمی یا انرژی روانی صرف می‌کنیم. بعضی وقتها برای تفریحمان انرژی ذهنی می‌گذاریم. مثلاً وقتی کتاب می‌خوانیم یا نقاشی می‌کشیم. به هر حال تفریح‌های فعال همیشه با هیجان همراه هستند.