خوش پرگار

معنی کلمه خوش پرگار در لغت نامه دهخدا

خوش پرگار. [ خوَش ْ / خُش ْ پ َ ] ( ص مرکب ) خوش قواره. خوش ترکیب. ( آنندراج ) :
دور عیش مرکز از پرگار می گردد تمام
شد ز خط عنبرین آن خال خوش پرگارتر.میرزا صائب ( از آنندراج ).

معنی کلمه خوش پرگار در فرهنگ فارسی

خوش قواره خوش ترکیب

جملاتی از کاربرد کلمه خوش پرگار

داغ خوش پرگاری من بود خال نوخطان تا دل سوداییم در حلقه اطفال بود
ز سیر و دور مجنون عشق عالمسوز کامل شد که سازد شعله جواله خوش پرگار آتش را
در سر هرذره ای اینجا هوای دیگرست اختر ثابت ندارد چرخ خوش پرگار عشق
چون به گرد تو چو پرگار نگردم،که شده است نقطه خال تو از حلقه خط خوش پرگار
عالمی بر عیش خوش پرگار من می برد رشک تا دل دیوانه جا در حلقه اطفال داشت
بر جنون دوری من حلقه دیگر فزود نقطه خالش زخط روزی که خوش پرگار شد