خوش نمود

معنی کلمه خوش نمود در لغت نامه دهخدا

خوش نمود. [ خوَش ْ / خُش ْ ن ُ/ ن ِ / ن َ ] ( ص مرکب ) خوش جلوه. خوش ظاهر. خوب منظر.

معنی کلمه خوش نمود در فرهنگ فارسی

خوش جلوه خوش ظاهر

جملاتی از کاربرد کلمه خوش نمود

اهل سخن ناخنی بر دل هم می زدند زخم مرا خوش نمود گرد نمکدان او
لب درآمد به جمع و بیتی خواند کش به مولود خوش نمود آمد
بود روزی آن عنایت‌ها که با ما می‌نمود خوش نمودی داشت اما آنچنان بودی نداشت
بر دهان میفکند یک یک را خوش نمود آن شکار مردک را