خوش منظری

معنی کلمه خوش منظری در لغت نامه دهخدا

خوش منظری. [ خوَش ْ / خُش ْ م َظَ ] ( حامص مرکب ) خوب دیداری. خوشنمایی :
نشنیده ام اندر ختن بر صورتی چندین فتن
هرگز نباشد در چمن سروی بدین خوش منظری.سعدی.

معنی کلمه خوش منظری در فرهنگ فارسی

خوب دایداری خوشنمایی

جملاتی از کاربرد کلمه خوش منظری

دیدهٔ تر دامنم تا می زند نقشی بر آب در نظر دارد خیال عارض خوش منظری
هرگز نبود اندر ختن بر صورتی چندین فتن هرگز نباشد در چمن سروی بدین خوش منظری
شاهدی خوش منظری شیرین کلام لعبتی مشگین خطی عنبر نقاب
دلبری چیز دیگر داردنه هر خوش منظری چشم وابروئی نکو دارد توان دلبر شود
باین خوش منظری سرو روانی بدو نظارگی چشم جهانی
آفتاب از منظر افتد در رواق چون تو را بیند بدین خوش منظری
گل گرو از روی لیلی برده از خوش منظری سبزه چون مژگان مجنون می نماید از تری
آن چو سرو آزاد طبعی همچو گل خوش منظری خوش زبانی همچو سوسن خوش دمی چون یاسمین
شهرهٔ شهر شدم از نظر همت شاه تو به خوش منظری و بنده صاحب نظری