خوش مذاق

معنی کلمه خوش مذاق در لغت نامه دهخدا

خوش مذاق. [ خوَش ْ / خُش ْ م َ ] ( ص مرکب ) خوش طعم. نیکو در مذاق. نکو در دهان. خوشمزه :
طعم رطب اگرچه لذیذ است و خوش مذاق
کی به بود بخاصیت از قند عسکری.مجد همگر.شعری به خوش مذاقی چون چاشنی وصل
کلکی به نقشبندی چون صورت خیال.مجد همگر.

معنی کلمه خوش مذاق در فرهنگ فارسی

خوش طعم نیکو در مذاق

جملاتی از کاربرد کلمه خوش مذاق

بهر خواص تو را مائدهٔ خوش مذاق ساختم از جان پاک بنگر و در ده صلا
طعم رطب اگرچه لذیذ است و خوش مذاق کی به بود به خاصیت از قند عسکری