جملاتی از کاربرد کلمه خوش لب
گرچه بود خوش لب خندانشان جامی و صد زخم ز دندانشان
گرفته خوش لب آبی و رودی به رود اندر همی زد خوش سرودی
گرچه آن خوش لب جهان خرمی را برفروخت من به دندان محنت او را به جان بخریدهام
دلبری خوش لبی نگارینی که آدمی خلقت و پری نسب است
میی بی غش، بتی دلکش، دلی خوش لب ساقی، لب ساغر، لب جوی
خوش لب ماست یک زمان بنشین وز لب من گل دو سر بر چین
گه شعر مداح خوشگو منم من گه بوسه معشوق خوش لب تویی تو
دلم مهربان گشت بر مهربانی کشی دلکشی خوش لبی خوش زبانی