خوش قلم

معنی کلمه خوش قلم در لغت نامه دهخدا

خوش قلم. [ خوَش ْ / خُش ْ ق َ ل َ ] ( ص مرکب ) کاغذ صاف و نرمی که به خوبی و روانی توان بر آن نوشت. ( از غیاث اللغات ) ( آنندراج ) :
می توان زد رقمی خواه به خون خواه به نیل
صفحه کاهی رخساره ما خوش قلم است.طالب آملی ( از آنندراج ).بیاض گردن او دست را ز کار برد
بیاض خوش قلم از دست اختیار برد.صائب ( از آنندراج ).رخ تو از خط مشکین رقم خطر دارد
سیاه زود شود صفحه ای که خوش قلم است.صائب ( از آنندراج ).

معنی کلمه خوش قلم در فرهنگ فارسی

کاغذ صاف و نرمی که بخوبی و روانی توان بر آن نوشت .

جملاتی از کاربرد کلمه خوش قلم

رخ تو از خط مشکین رقم خطر دارد سیاه زود شود صفحه ای که خوش قلم است
صدر المتالهين از نويسندگان خوش قلم و پر كار در فلسفه اسلامى است و آثار قلمى اولطيف و در كمال فصاحت و بلاغت است و به تعبير يكى از اساتيد صاحبنظر، در گذشتهتاريخ فرهنگى شيعه دو نفر در حسن تعبير و شيوايى قلم بى نظير بوده اند و شايد درآينده هم نظيرى نداشته باشند، شهيد ثانى زين الدينجبل عاملى كه در فقه قلم شيرين و جذاب و روانى دارد و صدر المتالهين شيرازى كهفلسفه را با بيانى روان و قلمى شيوا تقرير نموده است .
چشمش از خوش قلمان روشن کن خالش از پاک دمان گلشن کن
بیاض گردن او دست من ز کار برد بیاض خوش قلم از دست اختیار برد
برد دستم رابیاض گردن جانان ز کار دست را سازد بیاض خوش قلم بی اختیار
اشک مجنون چقدر خوش قلم تردستی‌ست سطری از جاده ندیدیم درین صحرا خشک