معنی کلمه خوش سخنی در لغت نامه دهخدا
ای دوست بصد گونه بگردی به زمانی
گه خوش سخنی گیری و گه تلخ زبانی.فرخی.آن خوش خویی و خوش سخنی بد که دلم را
در بند تو افکند و مرا کرد چنین زار.فرخی.و از خوش سخنی و تواضع هر که پیش وی نشستی دلش ندادی که برخاستی. ( مجمل التواریخ والقصص ).
ز بس که نام لبت بر زبان من بگذشت
برفت نام من اندر جهان به خوش سخنی.سعدی.