خودپرور

معنی کلمه خودپرور در لغت نامه دهخدا

خودپرور. [ خوَدْ / خُدْ پ َرْ وَ ] ( نف مرکب ) مربی نفس خود. || آنکه تربیت نفس خود کند. آنکه تربیت خود کند. || آنکه نزد خود درس خواند. ( یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه خودپرور در دانشنامه آزاد فارسی

خودپرور (autotroph)
(یا: خودساز) موجودی زنده، با توانایی ساخت مواد آلی از مولکول های غیرآلی، به کمک نور یا انرژی شیمیایی. خودپرورها اولین تولیدکنندگان همۀ زنجیره های غذایی اند، زیرا موادی را می سازند و ذخیره می کنند که منبع انرژی موجودات زندۀ دیگر است. همۀ گیاهان سبز و بسیاری از موجودات پلانکتونی خودپرورند و طی فرآیند فتوسنتز، با استفاده از نور خورشید، دی اکسید کربن و آب را به قند تبدیل می کنند. مقدار کل زیست تودۀ خودپرور ها بسیار بیشتر از همۀ جانوران است و نشان دهندۀ وابستگی جانوران به گیاهان و وابستگی نهایی همۀ حیات به انرژی خورشید است، زیرا گیاهان سبز انرژی نورانی را به انرژی شیمیایی (غذا) تبدیل می کنند و جانوران از آن استفاده می کنند. برخی از باکتری ها از انرژی شیمیایی ترکیبات سولفوردار برای ساختن مواد آلی استفاده می کنند. برآورد شده است که ده درصد از انرژی خودپرور ها به مرحله بعدی زنجیرۀ غذایی می رسد و باقی ماندۀ انرژی به شکل گرما یا مواد غیرقابل هضم هدر می رود.

جملاتی از کاربرد کلمه خودپرور

در منابع علمی گوناگون، خودپرور (و عکس آن؛ دگرپرور) را به چند شیوه معنی کرده‌اند. تعریف مختصر این اصطلاح که در بیشتر منابع به آن اشاره شده است عبارت است از زیاگانی که انرژی و مواد مورد نیاز خود را بدون وابستگی به موجودی دیگر و تنها با استفاده از مواد معدنی (غیر آلی) به دست می‌آورند و با استفاده از آن‌ها مواد آلی پیچیده (مانند کربوهیدرات‌ها، چربی‌ها و پروتئین‌ها) می‌سازند.[۱]
به نظر می‌رسد که منشأ پلاست ها نوعی سلول پروکاریوتی خودپرور بوده‌است که حدود ۱٫۵ میلیارد سال پیش با یک سلول گیاهی هم‌زیستی پیدا کرد. سلول گیاهی آن را با فاگوسیتوز (بیگانه‌خواری) به درون سیتوپلاسم خود راه داد، و با فرگشت در گذر زمان، این سلول برای سلول یوکاریوتی به اندامکی تبدیل شد که همهٔ نقش‌های خود جز فتوسنتز را از دست داده بود و کار خود را تنها به تبدیل انرژی خورشیدی به شیمیایی محدود کرده بود. در مقابل، سلول بزرگ‌تر همهٔ مواد لازم برای این کار را در اختیار او می‌گذاشت.
دور باش از صحبت خودپرور عادت‌پرست بوسه بر خاک کف پای ز خود بیزار زن‌