خود دانی

معنی کلمه خود دانی در لغت نامه دهخدا

خوددانی. [ خوَدْ / خُدْ ] ( حامص مرکب ) خودشناسی. ( یادداشت بخط مؤلف ).
- امثال :
خوددانی خدای دانیست ، نظیر: من عرف نفسه فقد عرف ربه.
|| تعریف جدو آباء نزد مردم. خودفروشی. ( آنندراج ).
- خوددانی کردن ؛ تعریف جد و آباء نزد مردم کردن. خودفروشی کردن. ( آنندراج ).

معنی کلمه خود دانی در فرهنگ فارسی

خود شناسی

جملاتی از کاربرد کلمه خود دانی

چگویم راز دل زین بیش دیگر تو خود دانی فرواندیش دیگر
ما نخواهیم جز وصال تو هیچ هم تو خود دانی ای بت چالاک
ترا آخر چنان سازد که دیدی تو خود دانی چه سختیها کشیدی
تو خود دانی که از تو بوالعجب‌تر ستمکاری دل‌آزاری نباشد
ارض حق را ارض خود دانی بگو چیست شرح آیهٔ لاتفسدوا
تو خود دانی کزین سان گفته شعری بماند تا بماند نظم شعری
چو در کف تو بود کار دل تو خود دانی باوج ماه رسان یا بیفکن اندر چاه
ترا مخدوم خود دانی که دانم مرا محکوم خود دانم که دانی
اگر اینها نه حد خود دانی جهد کن آنقدر که بتوانی
تو خود دانی که با جان نیست بازی چرا چندین به خون بنده تازی