خوب و زشت

معنی کلمه خوب و زشت در لغت نامه دهخدا

خوب و زشت. [ ب ُ زِ ] ( ترکیب عطفی ، اِمرکب ) خوب و بد. نیک و بد. زشت و زیبا :
پس آن نامه را زود پاسخ نوشت
پدیدار کرد اندر او خوب و زشت.فردوسی.بهر سان که ما را رسد خوب و زشت
سر خود نتابیم از آن سرنوشت.نظامی.

معنی کلمه خوب و زشت در فرهنگ فارسی

خوب و بد نیک و بد

جملاتی از کاربرد کلمه خوب و زشت

برین دشت از آن پس کِرا بود کِشت بدان شهر یابد برش خوب و زشت
مشکل‌گشای هرچه به‌گیتی ز خوب و زشت روزی‌رسان هرچه به‌گیهان ز شیخ و شاب
براند اسپ وگفت آنچ از خوب و زشت جهاندار برتارک ما نبشت
کلک حق از نقشهای خوب و زشت هر چه ما را سازگار آمد نوشت
پدید آورد نیک و بد ، خوب و زشت روان داد و تن کرد و روزی نوشت
ما طالب آنکه کار مطلوب کند خود را بر خوب و زشت محبوب کند
عقل و فکرش بی عیار خوب و زشت چشم او بی نم ، دل او سنگ و خشت
هرچه آن یک لحظه باشد خوب و زشت من نخواهم گر همه باشد بهشت
زیراکه از خیال رهی هست تا خرد کاسباب خوب و زشت بدو داد انتساب
می‌رود یار و مدعی از پی خوب و زشت زمانه در گذر است