خوب شدن. [ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) شفا یافتن. علاج شدن. تندرست گشتن پس از بیماری. علاج پذیرفتن. ( یادداشت بخط مؤلف ). - خوب شدن زخم ؛ التیام یافتن آن. || نکو شدن. نیکو گردیدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : شد خوب بنیکو سخنت دختر ناخوب دختر بسخن خوب شود جامه به آهار.ناصرخسرو.
معنی کلمه خوب شدن در فرهنگ فارسی
شفا یافتن علاج شدن
جملاتی از کاربرد کلمه خوب شدن
فراز اول اين حديث مشكلى را گوشزد مى كند كه غالبا به چشم مى خورد عده اى از روىعلاقه و ايمان به دنبال شناخت ضعف ها و جبران گناهان خويش مى روند و بعد از آشناشدن با انواع نقص هاى روحى و اخلاقى در خود، گاهى دچار ياءس و نوميدى شده و چوناحساس مى كنند كه خداوند گناهان و خطاهاى آنها را نمى بخشد و تلاش آنها بيهوده است ،به تصور اينكه ديگر در امر خودسازى و خوب شدن ، با شكست مواجه شده و توانايىلازم براى تهذيب كامل را ندارند دست از خود شسته و نوميد و ماءيوس از ادامه مسير باز مىمانند در حالى كه اين ياءس روز به روز از قدرت روحى آنها كاسته و چه بسا منتهى بهاختلالات روحى مى گردد و همين ضعف روحى و بروز پاره اى از اختلالات ، به تنهايىآنها را در مسير سازندگى و تربيت به سوى شكست سوق مى دهد از اين رو مى توان گفتكه يكى از دامهاى شيطانى بر سر راه جويندگان حق وكمال ، همين ياءس و نااميدى است .
يكى ديگر ترس ضرر از استعمال آب است چه بخاطر بيمارى يا درد چشم يا ورم باشد وچه بخاطر وجود جراحت يا زخم عفونى و امثال آن باشد البته زخم و جراحتى كه به حدجبيره و آنچه در حكم جبيره است نرسيده باشد و در اين ترس فرقى نيست بين اين كهناشى از احتمال پيدا شدن بيمارى باشد يا آن كه ناشى ازاحتمال شدت يافتن و دير خوب شدن آن و يا بيشتر شدن درد آن باشد و دردش غيرقابل تحمل شود چه بخاطر سرما چنين شود وچه به جهتى ديگر.
شمعون گفت : مايلم اين اعتقاد شما را آزمايش كنم ، تا در صورت صحت شبهه اى باقىنماند. اينك بگوييد ايا خداى شما مريض مبتلا به برص را شفا مى دهد، گفتند: آرى ،مريضى را آوردند در خواست خوب شدن او را نمود، آن دو دستى به موضع برص كشيدندشفا يافت ، شمعون گفت : من هم اين كار را انجام مى دهم ديگرى را آوردند شمعون برموضع برصش دست ماليد او هم خوب شد.
انسان ميوه درخت طبيعت است ، ميوه درخت دنياست . تمام امكاناتى كه براى ما انسانها موجوداست ، در طبيعت و در دنيا موجود است براى ما خوب شدن در دنيا امكان داردوسائل بد شدن و بدتر شدن هم باز در دنيا موجود است . ما كه در اين دنيا هستيم . روىدرخت طبيعت و دنيا هستيم ميوه اين درخت هستيم .
نماز، شمع جمع مردان حق و تمرين براى خوب شدن و نماز شدن انسان .
چهارم مردار از هر حيوانى كه خون جهنده دارد البته آن قسمت از مردار كه داراى حيات بودهنه مثل مو و سم و چنين عضوى هم كه از زنده چنين حيوانى قطع شود مردار است اگر اجزاءريزى چون پوسته و سله جوش ها و كوركها و پوسته لب و سله زخم وامثال اينها كه بعد از خوب شدن از بدن مى افتد و پوسته هاى ريزى كه از بدن جربدار مى ريزد كه همه پاك است و همچنين اجزائى كه جان حيوانى ندارد چون استخوان و شاخو دندان و منقار و ناخن و سم و مو و پشم و كرك و پر كه از مرده آنها پاك است و همچنينتخم مرغ مرده بشرطى كه پوسته روئى آن بسته شده باشد در صورتيكه ازحلال گوشت باشد بلكه از غير حلال گوشت نيز پاك است .