خوار کرده

معنی کلمه خوار کرده در لغت نامه دهخدا

خوارکرده. [ خوا / خا ک َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) زبون کرده. ذلیل کرده. مقهورکرده. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
چون دل لشکر ملک نگاه ندارد
درگه ایوان چنانکه درگه میدان
کار چو پیش آیدش بود که بمیدان
خواری بیند ز خوارکرده ایوان.ابوحنیفه اسکافی.|| نرم کرده. ژولیدگی برطرف کرده با زدن به شانه مو را.

معنی کلمه خوار کرده در فرهنگ فارسی

زبون کرده ذلیل کرده

جملاتی از کاربرد کلمه خوار کرده

من دی به بر تو عزیز بودم وامروز مرا حبس خوار کرده
نو بنفشه رسته هر سو بر کنار جویبار خوار کرده رنگ و بویش رنگ مشگناب را
خویشتن خوار کرده‌ام چو مور چه توان کرد نان نمی‌یابم
نگرانی‌های زنان در اردوگاه‌های پناهندگی پهنه وسیعی را در بر می‌گیرد که از جمله تبعیض، خشونت جنسی و قاچاق انسان می‌باشد. تجاوز همواره به عنوان یک سلاح در برابر زنان قرار دارد تا با بدنامی اجتماعی کانون اجتماع و خانواده را تضعیف و مرعوب کند. خشونت جنسی علیه زنان آن‌ها را خوار کرده و از نظر احساسی و روانی آن‌ها را از بین می‌برد. اینها رئوس مسائلی هستند که در صدر مسئولیت زنان به عنوان مادر، سرپرست خانواده، معلم و غیره قرار دارد.
مرا عشق عزیزی خوار کرده ست چه گویم عشق ازین بسیار کرده ست
آهنگ کار کرده، تن را حصار کرده وین نفس خوار کرده، چون خاک اوفتاده
کار چو پیش آیدش بمیدان ناگه‌ خواری بیند ز خوار کرده ایوان‌
می‌پرستید آفتاب چرخ را خوار کرده جان عالی‌نرخ را
خوی طمع ز خویش نما دور ای عزیز کاین خوی خوار کرده عزیزان چند را
بدیگری ندهم دل که خوار کرده ی تست که هر که خوار تو شد دارد اعتبار دگر
در چشم خلق بس که مرا خوار کرده‌ای نشناسد آب روی، کس از آب جو مرا