خوار و زار. [ خوا / خا رُ ] ( ترکیب عطفی ، ص مرکب ) نزار. ذلیل. بی قدر. ناچیز. ( یادداشت بخط مؤلف ). پریشان. تنگدست. ( ناظم الاطباء ) : یکی را برآری بچرخ بلند یکی را کنی خوار و زار و نژند.فردوسی.دانی که چگونه من به یمگان تنها و ضعیف و خوار و زارم.ناصرخسرو.سبزوار است این جهان کج مدار ما چوبوبکریم در وی خوار و زار.مولوی.
معنی کلمه خوار و زار در فرهنگ فارسی
نزار ذلیل
جملاتی از کاربرد کلمه خوار و زار
هرکه مهمان با کسی ناخوانده شد نزد مردم خوار و زار و رانده شد
خوار و زار از کفش افتد زر و گوهر به کنار (چون) خس و خار که جا بر لب دریا دارد
از انفعال رو ننمایم به هیچکس از بس که روزگار مرا خوار و زار کرد
در طرب زان که دست از روزگار در کرب زان در که اهلش خوار و زار
برآشفت آن دشمن کردگار بگفتا: ببندیدشان خوار و زار
خوار و زار و بیکس و بیخانمان و دربهدر با وجود این همه غم، شاد و خرسندیم ما
باز گردد تن به خاکستان پلید خوار و زار و گنده مردار طرید
برگیر چرخ گو ز برم استخوان من طبع هما طبیعت من خوار و زار نیست
رشته بیم و امید از تو نخواهم برید گر بکشی تیغ تیز ور بکشی خوار و زار
اگرم ز بی نیازی همه خوار و زار دارد چه غم آنگل دورو را که چو من هزار دارد