خواب و خورد. [ خوا / خا ب ُ خ ُ خوَرْ / خُرْ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) خواب و خوراک. خواب و خور. ( یادداشت بخط مؤلف ) : سکندر بپرسیداز خواب و خورد از آسایش و گرد روز نبرد.فردوسی.نبود و ندانست کس خواب و خورد مگر دیو جوید ازایشان نبرد.فردوسی.بر خواب و خورد فتنه شده ستند خرس وار تاچند گه چنو بخورند و فرومرند.ناصرخسرو.ای بر سر دوراه نشسته در این رباط از خواب و خورد بیهده تا کی کنی کلام.ناصرخسرو.
معنی کلمه خواب و خورد در فرهنگ فارسی
خواب و خوراک خواب و خور
جملاتی از کاربرد کلمه خواب و خورد
عباس شه آن است که با چاکری او فرصت نکند کس که کند خواب و خورد نان
شبها به دوستان چو خوری باده یاد کن از محتشم که یک نفسش خواب و خورد نیست
با قد همچو سرو ناز ای بت شوخ دلنواز از لب لعل خویش باز برده خواب و خورد من
تا دل او در میان سینه مرد می نیندیشد مگر از خواب و خورد
در میان خاک و خون می خفتم و خون میخورم خواب و خورد کس مبادا همچو خواب خوردمن
به معبودی که مستغنی است ذاتش ز خواب و خورد و فرزند و زن و جای
کسی این جام معنی خورد اینجا که بگذشت از خواب و خورد اینجا
اگر جفتست او با ناز و عشرت من مسکین ز خواب و خورد فردم
عاشقی بر خواب و خورد و تخت و ملک و سیم و زر شرم بادت ساعتی دل چند جا مهمان بود
آنکه میپرسد نشان راحت و لذت ز ما کاش پرسد اول این معنی که خواب و خورد چیست