به گرد چشم تو خواب غرور کی می گشت؟ شکست شیشه دلها اگر صدا می داشت
عدو به خواب غرور اندرست و چرخ بدان که بر زبان سنان تو راندش تعبیر
گر از شکست دل ما برآمدی آواز شدی ز چشم تو خواب غرور و عشوه بدر
کرد دل و دیده عرفی ثمر خواب غرور تو بر او رنج سر
هله بردار سر ز خواب غرور بین سرافیل می دمد در صور
عمرها شد بیخود از خواب غرور دانشیم لیکگاهی میزند آبی به روی ما شراب
درین شبند همه خلق مست خواب غرور همین علیست پی طاعت خدا بیدار
در خواب غرور خلق بیداری نیست وز مستی جهل دهر هشیاری نیست
از های های گریه من، چون صدای آب خواب غرور گشت گرانسنگ، ناز را
ای که در خواب غروری خبرت نیست که من؟ هر شب از خاک درت بالش و بستر دارم
792- نهج البلاغه ، خطبه 221: با اين عبارات آغاز مى شود ((يا له مراما ما ابعده، و زورا ما اغفله ، و خطرا ما افظعه ...)) (وه كه چه مقصد بسيار دور و چه زيارت كنندگان بيخبر و در خواب غرور و چه كارى دشوار و مرگبار).