خم زلف
معنی کلمه خم زلف در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه خم زلف
در خم زلف گرهگیر تو عاجز شده است دل صائب که عنان از کف تقدیر کشید
نافه به جیب بینمت گویی بیخبر ز دل از خم زلف آن پری باد صبا گذشتهای
آهو از من مگیر ای خم زلف بخطا خوانده ام اگر چینت
باد بوئی سحر از چین خم زلف داشت فارغ از غافله تبت و تاتارم کرد
تنها نه من اندر خم زلف تو اسیرم تا بود در آن دام از این چند بسی بود
در هر خم زلف مشکبیزی داری در هر سر غمزه رستخیزی داری
بسکه آشفته حدیث از خم زلف تو نوشت نافه ریزد چو غزال از قلم مشکینم
دل دیوانه آشفته چو زنجیری دید حلقههای خم زلف تو به پیوست به هم
شمس و قمر به هم زده ریخته طرفه چهرهای بسته به حلق مهر و مه از خم زلف رشتهای
کفر را باعث جمعیت ایمان در خواب چون خم زلف پریشان تو دیدم گفتم