خلف صدق. [ خ َ ل َ ف ِ ص ِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جانشین صالح. ( یادداشت بخط مؤلف ): رفتم من و فرزند من آمدخلف صدق او را بخدا و بخداوند سپردم.عبدالملک برهانی.
معنی کلمه خلف صدق در فرهنگ فارسی
جانشین صالح
جملاتی از کاربرد کلمه خلف صدق
او هست از سلف خلف صدق ، لاجرم عهد و لوا و مسند و تخت سلف گرفت
من رفتم و فرزند من آمد خلف صدق او را به خدا و به خداوند سپردم
بسروری گهر کان دولت و ملت بمردمی خلف صدق آدم و حوا
در زمان رضاشاه وقتى كه كاپيتولاسيون به اصطلاح خودشان لغو شد (آن هم لغويتشحرف بود، اما حالا لغو شد) چه بساطى درست كردند در تبليغات كه بله ديگراعليحضرت به آنجا رسيدند كه لغو كردند كاپيتولاسيون را، چه كردند و فلان . مدتها روزنامه ها و راديو بساط جشن اين را گرفتند كه اعليحضرت رضاشاه كاپيتولاسيونرا لغو كرد. يك وقت آنطور هياهو كردند و جشن گرفتند. آن روزى كه اعليحضرتمحمدرضا شاه خلف صدق اعليحضرت رضاشاه آمد كاپيتولاسيون را براى اينها درستكرد باز همين بساط بلند، شد كه اى چه خدمت بزرگى ، چه خدمت بزرگى كردند، اينبيچاره مطبوعات ، خوب اسير سازمان امنيت بودند بايد بنويسند، آنها ديكته كنند اينهابنويسند كه چه خدمت بزرگى ، ديگر از اين خدمت بزرگتر نمى شد كه اعليحضرتكردند! چه كردند؟ اينكه او لغو كرد، ايشان اثبات كردند، در لغوش ما جشن بايدبگيريم در اثباتش هم بايد جشن بگيريم . وضع يك مملكتى اينطورى است كه مى گويندخروس مى گويد كه من بيچاره را در عزاخانه سر مى برند، در عروسى خانه هم سر مىبرند (خنده حضار).