خلعتی

معنی کلمه خلعتی در لغت نامه دهخدا

خلعتی. [ خ ِ / خ َ ع َ ] ( ص نسبی ، اِ ) آنچه بخلعت دهند. ( یادداشت بخط مؤلف ).
- اسب خلعتی ؛ اسبی که هبه کرده شده : حُمَلان ؛ اسب پیش کشی .
|| آنچه عروس برای خویشان شوی از البسه بخانه شوهر آرد. ( یادداشت بخط مؤلف ).

معنی کلمه خلعتی در فرهنگ فارسی

آنچه بخلعت دهند یا آنچه عروس برای خویشان شوی از البسه بخانه شوهر آرد .

جملاتی از کاربرد کلمه خلعتی

حسین نوروزی، منتقد هنری و نقاش، دربارهٔ آثار کلهرنیا در نمایشگاه انفرادی «سهم شک» نوشت: «وجوه شخصیتی و توانایی‌ها و خلاقیت‌های خاص برخی از آدم‌ها، گویی در میان بسیاری تبحرهای آنان مغفول مانده و اغلب کم دیده می‌شود یا اصلاً دیده نمی‌شود. منظورم به کسی همچون بهرام کلهرنیا است. مردی که لباس‌های فاخر بسیاری از معارف و هنرها براندامش برازنده و شایسته نمود و جلوه می‌کند و هیچ خلعتی از فرهنگ و دانایی و هنر ایرانی برتنش زار نمی‌زند.
تا زبیرنگی بپوشی خلعتی برکنی از برلباس بود رنگ
از بقا گردون قبایی بر قد یک تن ندوخت خلعتی بس فاخر آمد عمر عیبش کوتهی ست
نسیج این غزل خوش که کس نیافته است به قد عشق و وفا خلعتی به منوالش
با معبّر صبح چون گفتم بگفت از ملک ری شه فرستد خلعتی از بهر سالار زمان
خلعتی از فرهی خجلت ده بدر منیر پیکری از روشنی رونق بر درّ ثمین
منوچهر مشتاق بود از چند و چون جریان زال و علت طرد و پرورش او توسط سیمرغ را از زبان سام بشنود و سام همه وقایع را بر منوچهر عرضه داشت آنگاه منوچهر از ستاره‌شناسان و موبدان خواست تا آیندهٔ زال را پیش‌بینی نمایند. منجمان از روی علائم، زال را پهلوانی نامدار ابراز داشتند و چون منوچهر این‌گونه شنید خلعتی مناسب زال و اطرافیان تدارک دید. سام بسیار از منوچهر سپاسگزاری نمود و هنگام خروج از پایتخت، ایرانیان از کوی و برزن به بدرقه زابلیان آمده و ایشان تا بیرون شهر بدرقه نمودند. پیش از جدایی سام از منوچهر، شاه ایران فرمانی داد مبنی بر اینکه زال از امروز شاه زابل گشته و سام برای فتح مازندران رهسپار گردد.
خلعتی نه حجّتی از رحمت پروردگار پیکری نه آیتی از قدرت جان‌آفرین
ساروخان در ازای خدمات خود، مورد توجه و عنایت خاص شاه قرار گرفت. خلعتی از سوی دربار صفوی اعطا شده و تمام حکومت گیلان به او واگذار شد. گرگین سلطان نیز به مرتبه خانی ارتقا پیدا کرد. اما بهرام‌قلی‌سلطان به دلیل کوتاهی در وظایف خود از حکومت دیلمان برکنار شد.
زو در عقل خاستم چونکه شنیدم این ندا عشق فکنده خلعتی در برم از صفات تو
وانگهی دادشان ز بند خلاص خلعتی داد هر یکی را خاص
تهمتن چنین گفت کین زور و فر یکی خلعتی باشد از دادگر
خانه خلعتی (صدر زاده) مربوط به دوره پهلوی اول است و در سیرجان، انتهای خیابان انقلاب، سمت راست واقع شده و این اثر در تاریخ ۷ مهر ۱۳۸۱ با شمارهٔ ثبت ۶۱۳۲ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
او همین گفت و همه میران همین هر یکی را خلعتی داد او ثمین
ناخدا پاشا بر اثر بیماری درگذشت. نازنین به‌همراه سلطان سلیمان به مانیسا رفت. نوربانو به‌دستور خرم نازنین را کشت. وزیر اعظم، رستم پاشا، خلعتی را که سلطان سلیمان برای مصطفی فرستاد زهرآلود کرد. خلعت به دست مصطفی رسید. ماهی‌دوران فهمید و نگذاشت مصطفی لباس را بپوشد. مصطفی، که فکر می‌کرد کار سلیمان بوده، با ارتش آماسیه (آماسیا) راهی پایتخت شد. سلیمان به فرمانده ارتش دستور داد با پنجاه‌هزار سرباز راهی جنگ با مصطفی شود، اما او با مصطفی متحد شد و به پایتخت رسیدند. رستم پاشا به مذاکره با مصطفی رفت. مصطفی به ملاقات سلطان سلیمان رفت و قضیهٔ لباس را گفت؛ سلطان سلیمان هم گفت که کار من نبوده.