خلعت خاص

معنی کلمه خلعت خاص در لغت نامه دهخدا

خلعت خاص. [ خ ِ / خ َ ع َ ت ِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خلعت گزیده. خلعتی که جز خلعت مرسوم است و برای بزرگداشت بکسی داده میشود :
شربت خاص خورد و خلعت خاص.نظامی.

معنی کلمه خلعت خاص در فرهنگ فارسی

خلعت گزیده خلعتی که جز خلعت مرسوم است و برای بزرگداشت بکسی داده میشود .

جملاتی از کاربرد کلمه خلعت خاص

خلعت خاص پوش سلطانی حیف باشد که برهنه مانی
آنچ بداد عامه را خلعت خاص نبود آن سور سگان کافران می‌نخورد غضنفری
در آرزوی خلعت خاص تو آفتاب امیدوار با تن عریان نشسته است
خاطر من بنده تا مداح این درگاه گشت خلعت خاص «امامی» یافت از رب رحیم
ز توفیق عمل چون خلعت خاص رسد آن را مطرز کن به اخلاص
و اگر پادشاهی اندر غلامان خود نظر کند و از میان همه یکی را خلعت دهد بی سببی و خدمتی که از پیش کرده بود، باید که تعجب وی از فضل ملک بود که بی استحقاق وی را تخصیص کرد نه به خود. پس اگر گوید ملک حکیم است. تا اندر من صفت استحقاق ندیدی آن خلعت خاص به من نفرستادی، گویند تو صفت استحقاق از کجا آوردی؟ اگر همه از عطای ملک است پس تو را جای عجب نیست و همچنان بود که ملک تو را اسبی دهد عجب نیاوردی و آنگاه غلامی دهد عجب آوری و گویی مرا غلامی داد که اسب داشتم و دیگران نداشتند و چون اسب نیز وی داده باشد جای عجب نبود، بلکه چنان بود که هر دو به یک بار به تو دهد.
ای صدرِ روزگار، تو دانی که مدّتیست تا انتظار خلعت خاص تو می‌کنم
چو پوشید از کرامت خلعت خاص بیامد باز پس با گنج اخلاص
خلعت خاص دادش از تن خویش از یکی مملکت به قیمت بیش
از طوق سگان مدار محروم گر خلعت خاص را نشاییم