خلاس

معنی کلمه خلاس در لغت نامه دهخدا

خلاس. [ خ َل ْ لا ]( ع ص ) دزد. راهزن. غارتگر. رباینده. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ).

جملاتی از کاربرد کلمه خلاس

فَإِذا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِکَ این در شأن قومی منافقانست. گویند در شأن خلاس بن سوید آمد. مردی از متّهمان بنفاق بحضرت رسول (ص) آمدی، و گفتی: سمعا و طاعة، فرمانبرداری، یعنی هر چه فرمایی فرمانبرداریم، ربّ العزّة گفت: فَإِذا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِکَ پس چون از نزدیک تو بیرون شند نه آن گویند که‌ تو می‌گویی بایشان.