جملاتی از کاربرد کلمه خفته دل
ای درین خوابگه خفته دلان جمع ناگشته چو آشفته دلان
چو بود موی تو شب رنگ خفته دل بودی بگویمت که به شب در نبود خواب صواب
بانگ برداشته مرغ سحری کرده بر خفته دلان پرده دری
امروز صلا میزند این خفته دلان را آن عشق سماوی که نخفت و نغنود او
بود در شام شبی خفته دل از غصه کباب گفت با وی نبی امی مکی در خواب
شرح بیداری و شبهای ترا اوحدی، زین پس مگو با خفته دل
صبحا نفسی داری سرمایه بیداری بر خفته دلان بردم انفاس مسیحایی